از شرمندگی چیزی ندارم که بگویم فقط این را می خواهم مراببخش که هنوزم که هنوز است حضور شما را درک نکرده ام .

گناهانم زنجیر به پاهایم زده و پرده بر چشمانم افکنده و نَفسَم افسارم  را در دست گرفته

آقا جان مددی کن تا آزاد شده دست شما باشم.

متی ترانا و نراک یا صاحب الزمان

روایتی از سید آزادگان شهید ابوترابی

آقا ,جان ,افسارم  ,نَفسَم ,چشمانم ,افکنده ,در دست ,را در ,دست گرفته ,گرفته آقا ,جان مددی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شب نامه بـــــــــــرخوار .:|پارادوکس|:. دیوارپوش چرمی دهم بلاگ بیمه اجتماعی عشایر و روستا و کشاورزان و رانندگان گروه آموزشی روبولار رادکام اس ام اس چاپ سیلک سایان وبلاگ سئوشید تبریز موزیک