از شرمندگی چیزی ندارم که بگویم فقط این را می خواهم مراببخش که هنوزم که هنوز است حضور شما را درک نکرده ام .
گناهانم زنجیر به پاهایم زده و پرده بر چشمانم افکنده و نَفسَم افسارم را در دست گرفته
آقا جان مددی کن تا آزاد شده دست شما باشم.
از شرمندگی چیزی ندارم که بگویم فقط این را می خواهم مراببخش که هنوزم که هنوز است حضور شما را درک نکرده ام .
گناهانم زنجیر به پاهایم زده و پرده بر چشمانم افکنده و نَفسَم افسارم را در دست گرفته
آقا جان مددی کن تا آزاد شده دست شما باشم.
درباره این سایت